آزادهای که در نبود بیسیم خبررسان میشد/ اکثر فیلمها از واقعیت اسارت فاصله دارند
کا 118/سمنان یک آزاده سمنانی با اشاره به مشکلات اسرای ایرانی در اردوگاه های عراق به کمبود موادغذایی در دوران اسارت پرداخت و خاطرنشان کرد: بهدلیل وضعیت نامناسب تغذیه تعدادی از اسرا در اثر شدت عفونتهای معده و روده شهید شدند
سیدکریم میرثنایی در آستانه سالروز ورود آزادگان در گفتوگو با کا 118 اظهار کرد: در جبهه پیک گروهان بودم در حقیقت کارم این بود که در زمانی که وسایل ارتباطی مثل بیسیم نیست به خاطر سرعت بالا و چابکی ام،کار انتقال خبر را انجام دهم.
وی با بیان اینکه برای اولین بار در ۱۵ سالگی عازم جبهه شدم خاطرنشان کرد: دو سال بای دومین بار در ۱۷ سالگی و در حالی که دانشآموز سوم دبیرستان بودم در قالب طرح”لبیک یا خمینی” عازم جبهه شدم.
این رزمنده دوران دفاع مقدس به اسارت خود پرداخت و افزود: من ۱۸ اسفند سال ۶۲ در عملیات خیبر و در جزیره مجنون بود که به اسارت درآمدم.
میرثنایی گفت: در یک درگیری به شدت مجروح شدم و در عالم بیهوشی به اسارت دشمن درآمدم . شدت مصدومیتم به گونه ای بود که تقریبا دو-سه سال اول اسارت را فقط به صورت خوابیده بودم.
این آزاده سربلند با بیان اینکه هفت سال در اسارت دشمن بودم بیان کرد: دوران اسارت پر از خاطرات خوب و بد است.
وی با بیان اینکه اسارت برای ما حکم دانشگاه را داشت و هر کسی از آن خوشه ای می چید به استفاده مناسب آزادگان ایرانی از وقت در دوران اسارت پرداخت و اضافه کرد: اسرایی بودند که در اسارت حافظ کل قرآن شدند. برخی قرآن را از آخر به اول به همان سرعتی که از اول به آخر می خواندند،قرائت میکردند.
میرثنایی در پاسخ به این پرسش کا 118 که ساخت فیلمهایی با مضمون آزادگان تا چه حد به واقعیتهای دوران اسارت نزدیک است اظهار کرد: اکثر فیلمها از واقعیات دوران اسارت فاصله دارد بهطور مثال فرار از اردوگاه بواسطه تدابیر شدید امنیتی برای ما اسرا مفهومی نداشت .
این آزاده سرافراز کشورمان با اشاره به ارتباط نزدیک رزمندگان ایرانی ادامه داد: وحدت و انسجام اسرای ایرانی حقیقتاً بیهمتا و مثالزدنی بود.
این جانباز دوران دفاع مقدس اضافه کرد:حدود ۲۰۰۰ نفر در یک اردوگاه بودیم و اگر بگویم ۲۰۰۰ جسم در یک روح بودیم اغراق نکرده ام.
وی در مورد چگونگی دسترسی به اخبار در دوران اسارت نیز عنوان کرد: در آنجا یک روزنامه عربی و انگلیسی داشتیم که از آن طریق از اخبار مطلع میشدیم . از دیگر راههای ما برای اطلاع از وقایع، اخباری بود که خود عراقیها به ما میگفتند و علاوه بر اینها یک رادیو نیز از عراقیها “تک” زده بودیم.البته هر وقت سختگیری عراقیها زیاد می شد و به شدت بچه ها را کتک می زدند می فهمیدیم در عملیات از رزمندگان ما شکست خورده اند.
میرثنایی تصریح کرد: به ما نانی شبیه نان باگت می دادند که آنقدر سفت بود که اگر به کله کسی می زدی حتما میشکست. برعکس داخل نان کاملا خمیر بود و مثل آدامس کش میآمد.
وی اضافه کرد: خمیر داخل نان را در می آوردیم و داخل آش شوربا میریختیم ، آش پف میکرد و مقدار آن زیاد می شد و همه به عنوان صبحانه استفاده می کردیم.
این آزاده هماستانی افزود: در اثر بدی تغذیه تعدادی از بچهها به خاطر عفونتهای معده و روده شهید شدند، البته با آمدن صلیب سرخ وضعیت نانها کمی بهتر شد.
میرثنایی با اشاره به روزهای آزادی و بازگشت به وطن گفت: احساس میکردم اگر آزاد شوم با سرزنش شدید مردم مواجه میشویم اما زمانی که با استقبال شدید مردم مواجه شدیم تعجب کردیم.
انتهای پیام