داستاننویسی در اصفهان حال خوبی ندارد
کا 118/اصفهان هر بار دلم میگرفت ترانهای که در وصف شهرم سروده بودم را زمزمه میکردم یا میرفتم سر خاک چیا! من نه شاعر بودم و نه چیزی از شاعری میدانستم. نوای لالایی که برای روژان و کاوان در بچگیشان زمزمه کرده بودم را در کلماتی ریختم که شرححال امروز من بود.
«میخواستم با این لالاییِ شهرم بخوابد و صبح که بیدار شد، همهچیز تمامشده باشد و لشکر سیاهیها گورشان را گمکرده و رفته باشند. افسوس که این محاصره یکساله یک خواب نبود و صبح که از خواب بیدار میشوم با صدای تیر و تفنگ، خروس بیمحل، چشمهایم را باز میکنم و تفنگ را ستون دستهایم میکنم و میزنم به خاکریزهایی که در شهر درست کردهایم. دلم لکزده است برای کلاس درس. کاش عذابی الهی میآمد و این لشگر سیاهی را با خود میبرد به قعر جهنم. هرچند جهنم برایشان همینجاست.»
آنچه خواندید بخشی از داستان «ورود ممنوع» از مجموعه تریلوژی کتاب «ساعت دنگی» نوشته «محمد اسماعیل حاجی علیان» است که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد و سال گذشته عنوان جایزه کتاب سال را از آن خود کرد، جایزهای که روز قلم سال جاری به نویسنده این کتاب اهدا شد. این موضوع بهانهای شد برای گپوگفتی با اسماعیل حاجی علیان که کارنامهاش بهخوبی از علاقه او به حفظ میراث معنوی ایرانزمین اشاره دارد، حفاظتی ظریف در داستانهایش…
شما در رشته مرمت تحصیل کردید و به داستاننویسی پرداختید، برای شما میان نوشتن داستان و مرمت میراث فرهنگی ارتباط خاصی وجود دارد؟
بله من دانش آکادمیک خود را باعلاقه شخصیام گره زده و این فضا را ایجاد کردم، مثلاً رمان «سمفونی بابونههای سرخ» که نامزد جایزه بیست و دومین دوره کتاب فصل بود درباره اصفهان و ارامنه اصفهان و نقاشیهای چهلستون است که حاصل دانشی بود که از پایاننامهام به دست آمد چون من در پایاننامه کارشناسی ارشد به ۵۰ سال مرمت نقاشیهای کاخ چهلستون اصفهان پرداختم، یا رمان «مقام گورخانه» هم در دوره صفوی اصفهان میگذرد و در عالیقاپو اتفاق میافتد.
بنابراین پرداختن به میراث معنوی در داستان، به سبک شما تبدیلشده است؟
درست است، درواقع میراث فرهنگی و ابنیه و اتمسفر و فرهنگ این میراث در آثار من نقش بسیار اساسی دارد و دانش و علاقه شخصی من است.
اصالتاً اهل سمنان هستید، درسته؟
بله من متولد چهاردهم دیماه ۱۳۵۹ در سنگسر سمنان هستم.
با توجه به اینکه اصفهانی نیستید علاقه شما به اصفهان و نوشتن درباره آن از کجا نشئت میگیرد؟
یک دختر خیلی خوب از اصفهان، عروس خاندان حاجی علیان شد و این موضوع انگیزه کلی زندگی من است، شناختن زندگی اطراف او باعث شد که من زیباییهای اصفهان را ببینم، ضمن اینکه من از بچگی آدمی بودم که زندگی پرتلاطمی داشتم یعنی اتفاقات عجیبوغریبی برای من رخداده و باعث شده که خیلی متفاوت به همه شهرها حتی نسبت به زادگاهم نگاه کنم، یعنی خودم را در همه قضایا مثل مسافری میبینم که تازه آمده جایی را کشف کند.
چه اتفاقاتی؟
یادم هست که یکی از اقواممان بچهدار نمیشد و من حدود دو سال نزد آنها زندگی کرده و بهاینترتیب خانواده دیگری را هم تجربه کردم، یا اینکه دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه شبانهروزی گذراندم و اصلاً خانه نبودم. در دوران کودکی و نوجوانی به ورزش هندبال و سپس فوتبال جذب شدم و مدام در اردوهای ورزشی در نقاط مختلف حضور داشتم و به شهرهای مختلف میرفتم و همین بودن با افراد مختلف، من را به آدمی تبدیل کرده است که گویا همیشه مسافر هستم و از آدمهای اطرافم چیزهایی را کشف میکنم که شاید خودشان به آن فکر نکردند.
از سنتهای سمنان هم در داستانهای خود استفاده کردید؟
بله ماکاندوی من سنگسر است، ماکوندو نامی است که مارکز برای آرمانشهر خود انتخاب کرد و در یونان به آن اتوپیا میگفتند و ما در ایران به آن آرمانشهر میگوییم. آرمانشهرِ اول من سنگسر است و آرمانشهر دوم برای من اصفهان است، چون من درباره اصفهان خیلی بیشتر از سایر شهرهای کشور نوشتهام. اصفهان یک ویژگی برجسته دارد که برای من خیلی قشنگ و انگیزهبخش است؛ همنشینی اقوام و ادیان مختلف در کنار هم. این ویژگی یک پرونده ادبی در ذهنم بازکرده تا درباره اقلیتهای اصفهان هم بنویسم. درباره ارامنه دو رمان نوشتهام و در حال حاضر هم از کلیمیان اصفهان مینویسم و همینطور بقیه را هم خواهم نوشت.
چه داستانهایی تاکنون از شما منتشرشده است؟
رمان «پاپیلو» از انتشارات ققنوس، رمان «ایرانشاه» از انتشارات صاد، رمان «آتون نامه» از انتشارات سوره مهر، رمان «بیداری» از انتشارات «به نشر»، رمان «دختری با روسری سرخ در پنجره روبرو» از انتشارات آبرخ، رمان «مقام گورخانه» از انتشارات سوره مهر، رمان «نیستدرجهان» از انتشارات ققنوس، رمان «اپرای مردان سبیل استالینی» از انتشارات ققنوس، مجموعه داستان «اگه زنش بشم می تونم شمرو بغل کنم» از انتشارات ققنوس، مجموعه داستان «آدمک چوبی، سوت بلبلی» از انتشارات سوره مهر، رمان «چهار زن» از انتشارات آموت، رمان «می نار» از انتشارات کتابستان، رمان «سمفونی بابونههای سرخ» از انتشارات آموت، مجموعه داستان «قربونی» از انتشارات آموت، داستان بلند «آب مسموم است» از انتشارات سمنگان و رمان «ایوار» از انتشارات سوره مهر. ضمن اینکه پژوهشها و ناداستانهایی هم داشتهام.
چه ناداستانها و پژوهشهایی؟
پژوهش «داستانهای عامیانه استان سمنان» از انتشارات زمزم هدایت، «فرود؛ داستانها و خاطرات ابوطالب ملاجعفری»، «درست یک پا روی زمین» از انتشارات سوره مهر و روایت مستند داستانی «زندگی ناخدا یکم سلیمان محبوبی».
کدام آثارتان درباره اصفهان است؟
بهجز داستانهای کوتاهی که در مجموعه داستانهایم درباره اصفهان است، رمان «سمفونی بابونههای سرخ» و «مقام گورخانه» که مربوط به اصفهانِ دوره صفوی است. رمان «می نار» هم با انتشارات کتابستان درباره دهه پنجاه و شصت اصفهان است و محور آن ارامنه جلفای اصفهان هستند. رمان «بی داد» که برنده جایزه یازدهمین دوره رمان انقلاب شد و درباره یک دانشجوی اخراجی رشته مامایی دانشگاه اصفهان و مربوط به پنجماهه اول سال ۵۸ در اصفهان است. بخشی از رمان «پاپیلو» به اصفهان میپردازد و رمان «بی سردار» هم رمان مشروطه اصفهان است.
مجموعاً درباره کدام شهرها داستان نوشتهاید؟
درباره تبریز و یزد و بندر ترکمن و رشت و کرمانشاه و همچنین دیگر بخشهای مختلف کشور نوشتهام، ولی تعداد داستانهایی که درباره سمنان و اصفهان نوشتم خیلی زیاد است.
در زمینه مرمت هم فعالیت عملی داشتید یا اینکه مرمت صرفاً عاملی بود برای اتصال موضوعات این حوزه در نگارش داستانهای شما؟
بله من ۱۰ سال استاد رشته مرمت تزئینات و کارگاههای مرمت رشته صنایعدستی در دانشگاه سمنان بودم؛ اما چیزی به نام میراث معنوی در میراث فرهنگی وجود دارد و کاری که در مورد آن انجام میشود همین کاری است که من الآن در ادبیات انجام میدهم، یعنی ثبت، زنده کردن و روایت کردن سنتهای کهن بهطوریکه داستانهای من گنجینهای از خرده روایتها، افسانهها و متلهای ایرانی است و به اقوام مختلف کشور تعلق دارد.
مرمت و داستاننویسی، هر دو حوزه تدریس شماست؟
تدریس در دانشگاه برای من بیشتر برای این بود که ارتباطم با محیط دانشگاهی از بین نرود، اما وقتی به اصفهان آمدم دیگر خودم را درگیر بحث دانشگاهی نکردم، ولی در این سالهایی که اصفهان بودم در زمینه داستان و رمان تدریس داشتهام، حتی دو سال به شهرکرد رفتم و به بچهها رمان یاد دادم و الآن خدا را شکر در شهرکرد اتفاقهای خوبی در این زمینه میافتد. در کاشان و یاسوج هم تدریس رماننویسی داشتم و درمجموع وقت خود را روی نوشتن متمرکز کردهام.
در چه گرایشی از مرمت تحصیل کردید؟
من دوره کارشناسی را در رشته فرش و با گرایش مرمت فرش در دانشگاه هنر کاشان خواندم و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد مرمت اشیای تاریخی از دانشگاه تهران هستم
چه زمانی به حوزه هنری اصفهان آمدید؟
دهم تیرماه ۱۳۹۶ به اصفهان منتقل شدم، اما قبل از آنهم به اصفهان میآمدم و میرفتم چون همسرم و دو دخترم اصفهانی هستند، ولی ازنظر کاری از سال ۹۶ در اصفهان کار و زندگی میکنم.
سمنان هم در حوزه هنری فعالیت داشتید؟
بله از سال ۸۳ کارمند حوزه هنری استان سمنان بودم و اولین ورودم در فضای تجسمی حوزه بود و بعدازآن معاونت فرهنگی حوزه هنری سمنان را به عهده داشتم و در بخش آموزش و پژوهش آن نیز فعالیت میکردم. در حوزه هنری اصفهان هم در بخش آموزش و پژوهش کار میکنم، اما از سال گذشته بنا به پیشنهاد آقای شاهمرادی، رئیس سابق حوزه هنری اصفهان مسئولیت بخش ادبیات و آفرینشهای ادبی حوزه هنری اصفهان را هم به عهده گرفتم.
داستاننویسی را قبل از ورود به حوزه هنری شروع کردید؟
من از ۹ سالگی مشق نوشتن میکردم، اما از سال ۱۳۸۴ تقریباً کار حرفهای و پیگیری داشتم، از سال ۸۴ تا ۸۵ در رینگ جشنوارهها افتادم و اولین حضورم در جایزه فلک الافلاک بود که داستان کوتاهم با نام «سرخی من از تو» موفق به دریافت این جایزه شد و بهاینترتیب حضورم در جشنوارههای مختلف ادبی ادامه پیدا کرد و با نگارش داستانهای کوتاه و رمان حدود ۱۰۰ جایزه ادبی مختلفی را از جشنوارهها دریافت کردم و همین موضوع انگیزه بیشتر برای ادامه فعالیتهای من شد و الآن ۱۸ سال است که درگیر ادبیات، نوشتن و پژوهش هستم.
سابقه نوشتن در خانوادهتان وجود داشت؟
ما خانواده خوش جمعیتی بودیم، ۵ برادر و ۳ خواهر بودیم که یک برادرم، حسین در جنگ ایران و عراق شهید شد و یک خواهرم در کودکی به دلیل بیماری فوت کرد و من کوچکترین فرزند خانواده بودم. پدرم خدابیامرز شعر میگفت ولی من او را در بچگی از دست دادم، اما برادر بزرگم یدالله، سینماگر بود و در انجمن سینما جوان فیلم ۱۶ میلیمتری میساخت و من انگیزه زندگی هنرمندانه را از او میگرفتم، ولی کسی از خانواده نوشتن را به آن مفهوم حرفهای که من الآن انجام میدهم، انجام نمیداد.
به «ساعت دنگی» بپردازیم، این مجموعه داستان با چه سبکی کارشده است؟
من حدود ۶ سال ذهنم را درگیر روایت تریلوژی (سهگانه) کردم که در نمایش و کتابها اتفاق میافتد و بر این اساس سه موضوع مطرحشده یا به یک موضوع از سه منظر نگاه میشود که هرکدام بهطور مجزا یک اثر و درمجموع هم یک اثر باشد. با توجه به اینکه حدود ۶ سال نوشتنِ سهگانه ذهن من را درگیر کرده بود و ۱۰ داستان کوتاه تریلوژی نوشته بودم که یکی از آنها قبلاً در یکی از کتابهای من چاپشده بود و بهاینترتیب ۹ داستان دیگر در مجموعه ساعت دنگی قرار گرفت یعنی ساعت دنگی یک مجموعه تریلوژی است که میتوان گفت اولین بار در کشور است که این حجم روایت تریلوژی کنار هم قرار میگیرد.
یعنی ۹ داستان با موضوع مجزا یا نگاه به یک موضوع از ۹ منظر متفاوت؟
۹ داستان کوتاه که هرکدامشان سه داستان کوتاه از منظرهای مختلف در خود دارد که درنهایت این سه داستان کوتاه خودشان یکی از داستانهای این مجموعه میشوند، یعنی پس بهصورت جزئی ۲۷ داستان کوتاه در این مجموعه قرار داده شده که هر سه داستان کوتاهش حول یک موضوع میچرخد. البته اکثر روایتها حول زنان این مرزوبوم است.
علاوه بر ساعت دنگی، موفق به دریافت کدام جوایز ادبی شدهاید؟
تعدادشان زیاد است که چهار دوره داستان رضوی، از ۱۲ دوره زمان انقلاب حدود ۷ دوره از آن را نامزد بودم و موافق به دریافت جایزه در ۴ دورهاش شدم، جایزه رمان ماندگار، ۲ دوره جایزه ادبی اصفهان از آن جمله هستند.
برای کدام آثارتان نامزد جایزه و یا برگزیده نهایی شدید؟
رمان «آتون نامه» جایزه حماسی و قلم زرین، رمان «بیداری» جایزه رمان انقلاب، رمان «می نار» نامزد رمان نوجوان انقلاب، رمان «دختری با روسری سرخ در پنجره روبرو» نامزد رمان انقلاب، رمان «اپرای مردان سبیل استالینی» نامزد رمان انقلاب، مجموعه داستان «آدمک چوبی، سوت بلبلی» نامزد کتاب سال دفاع مقدس، رمان «چهار زن» برنده جایزه رمان ماندگار، رمان «سمفونی بابونههای سرخ» نامزد ۲۲ دوره جایزه کتاب فصل، رمان «ایوار» تقدیر شده ششمین دوره رمان انقلاب و مجموعه داستان «ساعت دنگی» در ۱۴ دوره جایزه جلال و ۳۹ دوره کتاب سال جمهوری اسلامی تقدیر و امسال برنده جایزه کتاب سال شد.
از نظر شما وضعیت داستاننویسی در اصفهان را چگونه است؟
تولید ادبی در اصفهان دچار رکود بسیار بدی شده و اندکی با اقبال میتوان گفت که شعر هنوز راه خود را ادامه میدهد، ولی به بلندای قد اصفهان نیست، داستان هم متأسفانه به علتهای مختلف در اصفهان به رکود رسیده است. اگر پیشینه جُنگ اصفهان را کنار بگذاریم و باوجوداینکه بعد از انقلاب هم جریانهای خوبی در داستاننویسی اصفهان وجود داشت و در دورههایی جایزههای خوبی در حوزه ادبیات مانند جایزه ادبی اصفهان برگزار میشد و بسیاری از نویسندگان متعلق به آن نهضت ادبی اصفهان هستند که یا از جوانه آمدند و یا فعالیت خود را از گروهای دیگر ادبی شروع کرده بودند، اما متأسفانه چند سال است که داستاننویسی در اصفهان حال خوبی ندارد.
چه علتهایی را دخیل میدانید؟
غیر از تنبلی و سرخوردگی رایج، من یکی از علتهای مهم آن را آرمانگرایی بیشازحد میدانم که در بچهها ایجادشده و نمیدانند چه موقع زمان آن است که کارشان را تمام کرده و ارائه کنند و ندانستن اینکه چه موقع وقت ارائه کار است باعث شده کارها خیلی کم شود و زمان زیادی ببرد، یعنی ما نویسندههایی داریم که هنوز یک یا دو مجموعه داستان دارند و یا هنوز چیزی برای ارائه ندارند. علیرغم اینکه پتانسیلهای خیلی خوب و آدمهای بزرگی در اصفهان وجود دارد که جوانها میتوانند از فضای گردههای با آنها رشد کنند و فضاها شکل بگیرد اما چنین نشده است، درحالیکه بهغیراز تهران که پایتخت است و بهغیراز مشهد و قم در هیچ شهرستان دیگری تعداد انتشارات بهاندازه اصفهان وجود ندارد، ولی داستاننویسی در اصفهان آنطور که باید باشد نیست. فعالیت بسیاری از جریانهای ادبی تعطیلشده و یا سرخورده شدهاند و به هم ریختن این فضاها باعث شده که تولید آثار ادبی اصفهان افت کند، ضمن اینکه شهر نیز به سمت رویداد پیش رفته و پشت سرهم رویداد برگزار میکند، درحالیکه این رویداد باید زمینه تولید داشته باشد تا برای اصفهانیها رویدادی دلنشین باشد، اما متأسفانه این فرآیند نیمهکاره باقیمانده و در این مورد بخش تولید، نحیف و بسیار کم است.
حوزه هنری اصفهان در مدت حضور شما چه اقداماتی برای بهبود تولید در حوزه آثار ادبی انجام داده است؟
من نمیخواهم دو فضای حقوقی و حقیقی دراینباره با هم خلط شود به همین دلیل صحبت کردن از جایگاه حقوقی آن را به عهده روابط عمومی میگذارم و از جایگاه حقیقی خودم صحبت کنم. اتفاقی که افتاده این است که ما در این سالها به نویسندگان جوان زیادی کمک کردیم، به آنها پروژه دادیم و آنها را مشورت و راهنمایی کردیم تا کار خود ارائه کنند و خوشبختانه کتابهای خوبی هم در این فضا تولیدشده و حدود ۳۰ اثر هم قرار است امسال و سال آینده منتشر شود. من در این مدتی که در اصفهان مسئولیت داشتم سعی کردم بتوانم به بخش تولید کمک کنم تا فعالیت آن جدیتر شود و در این سالها در به ثمر رسیدن تولیدات ادبی حوزه هنری اصفهان نقش داشتیم، نویسندههای خوبی هم معرفی شدند نه اینکه ما آنها را معرفی کنیم بلکه ما کمک کردیم تا آنها معرفی شوند.
وجود جشنوارهها و جایزهها تا چه اندازه در رشد ادبیات کشور ما تأثیرگذار است؟
جشنواره تأثیر منفی ندارد چون جشنوارهها محمل بروز و معرفی نویسندهها هستند، اتفاق خوبی که بعد از سالها دوباره در جایزه جمالزاده احیا شد. جایزه ادبی اصفهان در آن سالها جایگاه خوبی داشت و به مجموعه علل بسته شد، آن فضا اما با بحث جایزه جمالزاده پیش میرفت و امیدوارم ادامه پیدا کند. متأسفانه بزرگترین آفت در مباحث فرهنگی برخورد موضعی و منقطع کردن است. هرجایی بحث فرهنگی تداوم داشت ثمره هم داشته است، اگر یک برنامه ۱۰ سال برگزار شود ۲۰ برابر نسبت به کاری که یک یا دو سال انجام شود ثمره دارد، این اتفاق متأسفانه در مباحث فرهنگی کمتر اتفاق میافتد چون فضاهای اینچنینی در کشور ما با تغییر مدیریتها دستخوش تشویش میشود درحالیکه اگر این امتداد در فعالیتهای فرهنگی داشته باشد توفیق بسیار بیشتری خواهیم داشت. جایزههای ادبی به معرفی نویسندگان کمک بسیاری میکند بهطوریکه اگر این جوایز نبود شاید من انگیزه این را نداشتم که وقت بیشتری برای ادبیات بگذارم هرچند که نویسندههای بسیاری هم هستند که جوایز مختلف ادبی را دریافت کرده ولی دیگر ادامه ندادند. بخشی از رشد ادبیات به دلایل شخصی آدمها وابسته است اما محمل بروز آنهم باید وجود داشته باشد تا آدمها بتوانند این کار را انجام دهند.
ایده خاصی در ذهن دارید که هنوز موفق به اجرای آن نشدهاید؟
یکی از حسرتهای من که به مجموعه علتهای مختلف هنوز شکل نگرفته رمان پرتره هنرمندان معاصر اصفهان است. هنرمندان اصفهانی، هم شخصیتهای چشمگیری هستند و هم فعالیتهای بسیار بزرگی انجام داده و اکثرشان زندگیهای متفاوت و دراماتیکی دارند. اگر نوشتن داستان هرکدام از این شخصیتها به یکی از نویسندههای خوب اصفهانی داده شود هم میتوانیم معرفی خوبی از هنرمند داشته باشیم و هم اصفهان بهخوبی معرفی میشود چون در اصفهان زیست کردهاند. این پروژهای است که آن را از سال گذشته شروع کردیم اما متأسفانه در درگیریها و جابهجاییها اجرایی نشد که امیدوارم شکل بگیرد. حسرت دوم من رمان اصفهان است و به نظر من بهترین محمل برای اینکه شهر خودش را نشان داده و معرفی کند رمان است چراکه فرصت معرفی شهر در داستان کوتاه بسیار کم است ولی داستان بلند و رمان، محمل ارائه شهر است چون بومی است که داستان در آن اتفاق میافتد. در این مجموعه نیز میتوان از موضوعات شخصیت محور و حادثه محور یعنی حوادث تأثیرگذار اصفهان یا حوادثی که از اصفهان به سایر نقاط کشور کشیده شده و یا حتی بحثهای علمی استفاده کرد که همه این موارد، زمینهای برای بهتر معرفی کردن اصفهان است.
من امیدوارم که تولید در اصفهان رونق بهتری بگیرد به خاطر اینکه اصفهانِ کهن معرفیشده ولی اصفهان امروز را چطور میتوان معرفی کرد؟ بهترین راه آن رمان است. اگر دوستان و مدیران شهری ما را حمایت کنند این دو پروژه که ایده ذهنی من بوده شکل خواهدگرفت و این اتفاق بهصورت قویتر اجرا میشود و برای اصفهان ثمرههای زیادی خواهد داشت و با این پروژه نویسندههای خوبی که در اصفهان هستند حمایت میشوند و ثمره کارشان را میبینند و هم اینکه درباره موضوعات مهم شهر مینویسند و شهر بهتر معرفی خواهد شد.
به فرهنگ بومی و میراث ناملموس اشاره کردید به نظر شما ادبیات کشور ما از اینکه به موضوع فرهنگ بومی شهرها بپردازند فاصله نگرفته است؟
سال ۹۱ در جلسهای با حضور خانم بلقیس سلیمانی بهعنوان منتقد دو کتاب حضور داشتیم و خانم سلیمانی گفتند که مثلاینکه ما ادبیات را مانند همهچیز پاستوریزه میخواهیم و چون این پاستوریزه شدنِ همهچیز شکلگرفته گویا اینطور است که نویسندگانمان را در یک فضای غیرواقع هول دادیم برای اینکه بروند در این فضاها بنویسند اما نیامدیم از نویسندههایی که روی فرهنگ بومی ایران کار میکنند حمایت کنیم.
من نمیگویم سایر موضوعاتی که نوشته میشود نیاز نیست، بلکه آنها هم در جایگاه خودش لازم است، ولی اصولاً اینطور است که همه جوامع به ادبیاتی که مربوط به خودشان است بیشتر ارزش قائلاند تا ادبیات بیگانه، اما متأسفانه ادبیات ترجمه در ایران حرف اول را میزند و ما هم مدام به آن دامن میزنیم و ادبیات ایران را در زیر ادبیات ترجمه له کردهایم.
شما راهکاری برای این موضوع دارید؟
یکسری راهکارهای شخصی و یکسری راهکارهای گروهی و جمعی وجود دارد. در مورد راهکار شخصی، مثلاً من خودم با توجه به علاقهمندی خودم از بومهای مختلف مینویسم ولی از من هیچ حمایتی نمیشود، درحالیکه اگر از افرادی که در این گستره فعالیت میکنند حمایتی صورت بگیرد آنوقت یک حرکت جمعی اتفاق میافتد، برای اینکه ادبیات ایران بیشتر معرفی شود. بسیاری از جوانان، بزرگسالان و حتی پیرمردهای ما ادبیات ایران را فقط ادبیات دهه ۴۰ و ۵۰ میدانند، بهطوریکه بعدازاین سالها هیچ اتفاق دیگری در ادبیات ایران نیفتاده و هر بار هم میخواهند مثالی بزنند کتابهای دهه ۴۰ و ۵۰ را مثال میزنند درحالیکه نویسندههای خیلی خوبی در همین اصفهان حضور دارند و مینویسند مانند سعید محسنی، سلمان باهنر، نسترن مکارمی، بهزاد دانشگر، جمشید خانیان، محمدرضا آریانفر؛ این نویسندگان در این شهر نفس میکشند و به حمایت نیاز دارند، اما متأسفانه حمایتی صورت نمیگیرد.
یعنی یکی از آسیبهای ادبیات داستانی ایران را ترجمه میدانید؟
آسیب نیست، اما پرداختن زیاد به ادبیات ترجمه باعث شده که ادبیات ایرانی دیده نشود و فرصتی برای ارائه نداشته باشد. ادبیات ترجمه برای کشورها لازم است، ولی این حجم پرداختن به آن خیر.
نقد تا چه اندازه میتواند در بهتر شدن مسیر ادبیات داستانی تأثیرگذار باشد؟
خیلی زیاد، ولی متأسفانه گویا هیچ کارکردی در ایران و بهخصوص در اصفهان ندارد. اساتید دانشگاهیِ ما که باید نقد علمی را محور فعالیت خود قرار دهند اصلاً ادبیات ایران را قبول ندارد و کاری انجام نمیدهند. هیچکدام از پروژههایی که در دانشگاه اصفهان انجام میشود به ادبیات معاصر میپردازد؟! آیا روی نویسندههای اصفهانی کارکردهاند؟ خیر. جایی که باید بنیاد محکم نقد علمی وجود داشته باشد ادبیات معاصر را نادیده میگیرد و فقط به ادبیات کهن میپردازد! محافل نقد و بررسی هم آنقدر بهمرور اسامی و سبکها و بحثهای تئوری تبدیلشدهاند که برای نویسندهها و علاقهمندان جنبه کاربردی ندارد، ضمن اینکه الگوریتم نقد در محافل ادبی باید احیا شود است.
نویسندگان بسیاری مانند شما اصفهانی نیستند، اما در اصفهان زندگی میکنند و آثار شایستهای داشتند. به نظر شما تا چه اندازه اصفهان توانسته از این افراد بهرهمند شود؟
متأسفانه فضایی برای آنها ایجاد نشده است مثلاً جمشید خانیان در ادبیات کودک و نوجوان و در نمایشنامهنویسی قلهای است که ما از او استفاده نکردیم، یا آقای آریانفر که هم نمایشنامهنویس و هم رماننویس خوبی است و جوایز متعددی هم دریافت کرده است. متأسفانه فضاها جدی گرفته نشده و نهتنها برای از نویسندگان اصفهانی، بلکه آنهایی که ساکن اصفهان هستند محیطی را فراهم نکردیم که از دانش و تجربه آنها استفاده شود و این کاهلی مجموعه فرهنگیهای شهر است.
آثار چاپنشده هم دارید؟
«آسید محمد؛ رمان پرتره آیتالله سید محمد شاهچراغی»، «گت آقا؛ رمان پرتره آیتالله سید محمود حسینی شاهرودی» که نامزد دومین دوره رمان حماسی شد، رمان «بی داد» که برنده یازدهمین دوره جایزه رمان انقلاب شده است و همچنین رمانهای «تب مور» و «چریکه روژان» که سه گانه رمانهای اجتماعیام را تکمیل کردهاند. اگر خدا بخواهد و زنده رودم خشک نشود، باز هم مینویسم.
انتهای پیام