فرهنگ و هنر

شهید حسین کرمانی؛ سربازی از نسلی که امام وعده شان را داده بود

کا 118/قم دوران طفولیت حسین با آغاز نهضت امام خمینی (ره) مقارن گردید و حسین همان سربازان در قنداقی شد که امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۲ وعده آن را داده بود.

حسین در اول خرداد ماه سال ۱۳۴۱ در روستایی از توابع بخش مرکزی قم به دنیا آمد.

دوران طفولیت حسین با آغاز نهضت امام خمینی (ره) مقارن گردید و حسین همان سربازان در قنداقی شد که امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۲ وعده آن را داده بود.

پدر حسین که یک کشاورز مؤمن و پایبند به اصول و اعتقادات مذهبی و اسلامی بود از همان ابتدا با تهیه و مطالعه رساله و اعلامیه های امام خمینی (ره) سعی در پیروی و نشر نظرات امام خمینی (ره) در خانواده و روستا داشت و همین امر سبب شد که حسین  از همان دوران کودکی با راه و منش امام خمینی (ره) آشنا و عجین شود.

حسین در سن هفت سالگی وارد دبستان روستا شد و طی دو سال تا کلاس چهارم دبستان را با موفقیت و معدل عالی گذراند و بعد از آن برای ادامه تحصیل همراه با خانواده به قم مهاجرت کرد و در محله نکویی قم ساکن شد.

کلاس پنجم را در دبستان شهید هادی کریمی (رضا پهلوی سابق) و دوران راهنمایی را در مدرسه گویا و حافظ به اتمام رساند و پس از آن به دلیل علاقه‌ای که به رشته فنی داشت وارد هنرستان فنی قدس شد و در رشته ماشین افزار شروع به تحصیل کرد و در کنار آن به اشتغال نیز روی آورد.

سال‌های آخر هنرستانش مقارن با اعتراضات و راهپیمایی‌ها مقارن شد و حسین ضمن حضور فعال در تظاهراتی که انجام می‌شد همراه با دوستان و استادانش با استفاده از امکانات هنرستان مخفیانه به تهیه و ساخت ابزار آلات جنگی مورد نیاز مبارزات آن زمان می‌پرداخت که از جمله آن‌ها انواع نارنجک‌ها و وسایل انفجاری بود. در همان روزها نیز یک مرتبه به دلیل درگیری با یکی از عوامل ساواک دستگیر و بازداشت شد.

 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحصیلات خود را در هنرستان به پایان رساند و با توجه به دستور امام خمینی (ره) مبنی بر سازندگی به فعالیت در روستاهای اطراف قم مشغول شد.

در سال ۱۳۵۹ با توجه به مشکلات فراوانی که گروههای ضدانقلاب به وجود آورده بودند برای حراست از انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد.

در حال گذراندن دوره آموزشی سپاه بود که جنگ تحمیلی عراق آغاز شد. بعد پایان دوران آموزشی به منطقه محمدیه اهواز اعزام شد. بعد از بازگشت از جبهه مدتی به عنوان محافظ نماینده مردم همدان در دوره اول مجلس شورای اسلامی فعالیت کرد؛ اما مجدد در اوایل دی ماه سال ۱۳۶۰ برای دومین مرتبه عازم جبهه شد و در منطقه دشت عباس به دفاع از میهن پرداخت.

اواخر اسفند ۱۳۶۰ مأموریت حسین تمام شد و باید بر می‌گشت اما به دلیل این که از شروع عملیات فتح المبین مطلع بود بازگشتش را به عقب انداخت تا در این عملیات شرکت کند.

با توجه به این که احتمال مطلع شدن دشمن از چنین عملیاتی وجود داشت برای فریب دشمن گروهی از نیروها از مسیری دیگر حمله کردند و حسین نیز به عنوان خط شکن این نیروها که اسارت و یا شهادتشان حتمی بود به دشمن حمله کرد.

حسین در این عملیات فریب در دوم فرودین ۱۳۶۱ در محاصره دشمن به شهادت رسید و پیکر مطهرش همراه با شهدای دیگر به داخل کانال‌ها موجود در آن منطقه انداخته شد و دفن گردید.

سرانجام پس از تصرف این مناطق، پیکر حسین و همرزمانش تفحص شد و در ۱۲ فروردین ۱۳۶۱ تشیع و در گلزار شهدای شیخان به خاک سپرده شد.

جملاتی از شهید آوینی در کتاب فتح خون:

جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرک بت‌پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود که بر زبان لااله‌الاالله براند؟

عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است… یعنی باطن قبله را در امام پیدا کن! اما ظاهرگرایان از کعبه نیز تنها سنگ‌هایش را می‌پرستند. تمامیت دین به امامت است

عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو؛ و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه‌ی خورشید نبُرَد، عشق را در راهی که می‌رود، تصدیق خواهد کرد؛ آن‌جا دیگر میان عقل و عشق فاصله‌ای نیست.

امام آن کسی است که در میان مردم بر کتاب خدا حکم کند و مجری عدالت باشد، حق را بپاید و خود را بر آن‌چه مرضیّ خداست حفظ کند.

هر انسانی را لیلة‌القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می‌شود و حُرّ را نیز شب قدری این ‌چنین پیش آمد… «عمر بن سعد» را نیز… من و تو را هم پیش خواهد آمد.

اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می‌شد و دیگر در آفاقِ جاودانه‌ی شب نشانی از نور باقی نمی‌ماند… حسین چشمه‌ی خورشید است.

امام می‌فرماید: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ! ما تُریدُ مِنّی؟ مادرت در عزای تو بگرید، از من چه می‌خواهی؟» آن‌چه حُرّ بن یزید در جواب امام گفته، سخنی است جاودانه که او را استحقاق توبه بخشیده است. روزنه‌ای از نور است که به سینه‌ی حُرّ گشوده می‌شود و سفره‌ی ضیافتی است که عشق را به نهان‌خانه‌ی دل او میهمان می‌کند. حُرّ گفت: «هان والله! اگر جز تو عرب دیگری این سخن را بر زبان می‌آورد، در هر حال، دهان به پاسخی سزاوار می‌گشودم. کائِناً ما کان: هر چه بادا باد… اما والله مرا حقی نیست که نام مادر تو را جز به نیکوترین وجه بر زبان بیاورم.»
 

انتهای پیام

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا