فرهنگ و هنر

ئی جنگ لعنتی مثه یه جانور خون‌خوار داره جوان‌ها رو می‌خوره

خبرگزاری دانشجویان ایران – برشی از کتاب با موضوع جنگ تحمیلی

«زمین سوخته» احتمالاً اولین رمانی است که درباره جنگ تحمیلی نوشته شده است. این رمان را احمد محمود در سال ۶۰، یعنی زمانی که خرمشهر هنوز در اشغال عراقی‌ها بود، نوشته است. محمود خودش اهوازی است و با این‌که در زمان شروع جنگ در تهران زندگی می‌کرده، برای نوشتن این رمان چند ماهی به خوزستان رفته تا شرایط جنگی را از نزدیک ببیند. 

داستان «زمین سوخته» در اهواز می‌گذرد و ابتدایش روزهایی است که شایعه شده عراقی‌ها به ایران حمله کرده‌اند. بعد هم که جنگ شروع می‌شود و ما روایت چند ماه اول جنگ در اهواز را می‌خوانیم.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

-همیشه ماها سنگ زیر آسیا هستیم. تمام دردها را ما بایست تحمل کنیم. وقت اون گور به گوری فقر و گرسنگی مال ما بود. زندان و شکنجه و در به دری مال بچه‌های ما بود. حالام توپ و خمپاره و خمسه خمسه‌ام مال ماست. اونا که شکمشون پیه آورده اون‌زمانا تو ناز و نعمت بودن و حالام فلنگو بستن و د برو که رفتی…

پاسدار سیه‌چرده می‌رود تو حرف پیرمرد.

– پدربا این‌که آدم خوبی‌ به‌نظر میای اما خیلی غر می‌زنی!

چین‌های پیشانی پیرمرد توی هم می‌رود و به پاسدار سیه‌چرده نگاه می‌کند. انگار عصبانی شده است.

-غر می‌زنم؟ 

 به سرفه می‌افتد. دندان‌های سیاه و خورده‌اش پیدا می‌شود. میان تک‌سرفه‌ها می‌گوید:

– باید غر بزنم… اگر غر نزنم کار دست نمی‌شه!… اگر غر نزنم که ئی دل صاب‌مرده خالی نمی‌شه!… بایدم غر بزنم….

پیرمرد به کسی مهلت نمی‌دهد. یک ریز حرف می‌زند.

-پسرم که رفته جبهه، اون یکی پسرم را که از کار بیکار کردن. یعنی کارخانه‌شان تعطیل شد… خودمم که علافم. نه کاری هست و نه کاسبی. پول و پله‌ئی ندارم که دست زن و بچه‌هام را بگیرم و از ئی خراب شده برم بیرون… پس بایست بمونم و با ترکش خمپاره مثل گوشت قربانی آش و لاش شم… می‌گی غر می‌زنم؟ غر نزنم چه کنم؟ خیال نکنی که می‌ترسم. نه ئی حرف‌ها نیس… اوس یعقوب از ئی چیزا نمی‌ترسه… اصلا چیزی ندارم که بترسم..حتی یه وجب زمین ندارم که روش دراز بکشم و بمیرم… اما دلم می‌سوزه. دلم می‌سوزه که روزای خوشی، کله‌گنده‌ها می‌خورن و می‌چاپن و سنگ وطن رو به سینه می‌زنن اما حالا که زمانشه سگ و گربه‌شونو هم ورداشتن و رفتن… اون زمان می‌گی چرا غر می‌زنی!

در بخش دیگری می‌خوانیم:

-… اما نمی‌ذاریم خون شهدامان پامال بشه. این وظیفه همه است. باید تا آخرین قطره خونمون بجنگیم..

چای را از دست مهدی پاپتی می‌گیرد و ادامه می‌دهد:

-.. شاید ئی حرف خیلی گنده باشه!… اما هرچی هست، همین‌است که هست!… این حکم تاریخه!… حکم انقلابه… تاریخ این وظیفه را به عهده نسل ما گذاشته. اگر نجنگیم به خودمون خیانت کرده‌ایم. به نسلمان خیانت کرده‌ایم. به انقلاب خیانت کرده‌ایم!….

در بخش دیگری هم محمود آورده است: -ئی جنگ… ئی جنگ لعنتی!…. مثه یه جانور خون‌خوار داره جوان‌ها رو می‌خوره

-خانه‌ها را خراب می‌کنه!

-زندگی‌ را تباه می‌کنه!

– بار سنگینش رو دوش آدمای یه لا قباس

 مملکت‌م مال همین آدم‌هاست!

– حرف مفت می‌زنی برادر. جنگ جنگ امپریالیستیه

– ضد امپریالیستیه. ما داریم با آمریکا می‌جنگیم!

– با آمریکا می‌جنگیم اما ئی جوان‌های عراقی هستن که جسداشون تو بیابان‌ها خوراک جانورا می‌شه!

– دلت برای عراق می‌سوزه؟

– دلم برای همه اونایی می‌سوزه که ناخواسته طعمه جنگ شدن. فرق نمی‌کنه… ما می‌تونیم کنار همدیگر زندگی کنیم. همدیگر را دوست داشته باشیم!… اما حالا؟… زندگی داغون شده… تکه پاره شده… هر خانواده خوزستانی سه چهار تکه شده تو سه چهار تا شهر… تو سه چهار تا اردوگاه… پدر اونجا، پسر تو جبهه، دختر تو بیمارستان، مادر تو اردوگاه… تف!

– به اون صدام نامرد بگو که جنگ را شروع کرد…

ئی جنگ لعنتی مثه یه جانور خون‌خوار داره جوان‌ها رو می‌خوره

 انتهای پیام 

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا