سبک زندگی

روایتی از یک تبعیض نژادی؛ «برای اثبات انسان‌بودن جنگیدیم»

تحقیر، تهدید و نابرابری تنها به علت تفاوت رنگ پوست؛ قوانینی که ایالات متحده آمریکا برای نابودی ماهیت سیاه‌پوستان وضع کردند. در ادامه «کا 118» روایتی از زندگی دختر سیاه‌پوست را ترجمه کرده است تا دید واضح‌تری به شکاف نژادها در قاره آمریکا داشته باشیم.

زمانی که در سن رشد بودم والدینم به نظرم افرادی غیرمعقول بودند. حالا می‌فهمم که قوانین ایالات متحده آمریکا مناسب واکنش‌های تهدیدآمیز به سیاه‌پوست‌ها است.

زمانی که کودک بودم مادر و پدرم در نظرم بیش از اندازه سخت‌گیر بودند. مقطعی که به مدرسه می‌رفتم همین سخت‌گیری‌ها بود که اجازه نداد من شب‌ها، خانه دوست‌هایم بمانم. درباره هر برنامه‌ام حتی برای بازی باید در خانه با والدینم هماهنگ می‌کردم. من در یک مدرسه‌ی کاتولیک سفیدپوستان تحصیل کردم و در کلاس ما تنها ۴ سیاه‌پوست بودند که باید برای اثبات انسان بودن خود، می‌جنگیدیم. ما بچه‌های عجیب‌غریبی بودیم که نمی‌توانستیم به خانه‌ی هم کلاسی‌هایمان برویم ولی این قضیه کمکی به فهم مسئله‌ی تبعیض نژادی در کودکان سیاه‌پوست نمی‌کرد.

برای درک تبعیض نژادی مجبوریم بزرگ شویم

وقتی به دوره‌ی راهنمایی رفتم، حس کردم که دوستان سفیدپوستم مزیت‌های بیشتری نسبت به من دریافت ‌می‌کنند، این دقیقا زمانی بود که والدینم سخت‌گیری‌هایشان را شدیدتر کرده بودند. وقتی از والدینم سوال کردم که چرا نمی‌توانم به خانه دوستانم بروم یا برای خرید با آنها همراه شویم بدون اینکه پدرم با من باشد، تنها یک جواب گرفتم: «وقتی بزرگ‌تر شوی متوجه می‌شوی». وقتی با خانواده مشاجره می‌کردم که دوست‌های دیگرم از من آزادی‌های بیشتری دارند و من مستحق اعتماد بیشتری از سوی شما هستم فقط جواب می‌گرفتم که تو آنها نیستی. در همین‌حال بود که این قوانین به شدت برایم آزاردهنده بود. ولی وقتی بزرگ‌تر شدم، متوجه شدم که همه‌ی آن سخت‌گیری‌ها واجب بودند.

پدر و مادرم خیلی درباره‌ی این موضوع با من صحبت می‌کردند که چطور مخالفت کردن با رفتار پلیس‌ها و تبعیض نژادی آنها می‌تواند من را به دردسر بیندازد. دقیقا مانند همان گفت‌ و گوهایی که هر والدین سیاه‌پوست در سراسر آمریکا با فرزند خود دارند.کم کم متوجه شدم که چطور سخت‌گیری‌های آنها تنها برای محافظت از من در برابر یک جامعه‌ی نژادگرایانه بود. من می‌دانم که هر پدر و مادر سیاه‌پوست آرزو می‌کند که هیچ‌وقت فرزاندانشان در مقابل وحشیگری و خشونت پلیس‌ها قرار نگیرند. خشونت‌های نژادپرستانه‌ی پلیس آمریکا، که باعث مرگ (اخیر) جورج فلوید، احمد آربری و برونا تایلور شد تنها بخشی از تهدیدهایی است که پدر و مادرم همیشه سعی می‌کردند مرا از آنها دور نگه دارند.

سیاه بودن تو دلیلی برای مجرم بودنت

 برادر من که ۷ سال از من بزرگ‌تر است قوانینی نزدیک به پدر و مادرم دارد. زمانی او نوجوان بود و بسیار ذوق و شوق داشت که اولین ماشین خود را براند ولی این خوشحالی عمر زیادی نداشت و با توصیه‌های پدر و مادرم سرکوب شد. والدینم به او گفتند که حق ندارد در ماشین، موزیک را با صدای بلند گوش کند و در حال رانندگی شیشه‌ی ماشین را پایین بیاورد. همچنین آنها درباره‌ی عواقب درگیر شدن با یک پلیس سفیدپوست صحبت کردند و به او گوش‌زد کردند که تنها راه سالم رانندگی کردن این است که توجه هیچ پلیسی را به خودش جلب نکند. برادرم احساس می‌کرد خیلی به او ظلم شده است.

وقتی ۱۱ ساله شدم پدر و مادرم به من اجازه دادند که با دوستان سیاه‌پوستم بیرون بروم و شب خانه‌شان بخوابم ولی همچنان از دورهمی با دوستان سفیدپوستم منع بودم. پدر و مادرم هیچگاه من را در این زمینه که وارد مسابقه نشوم بیم نداده بودند اما من در یک مسابقه‌ی مدرسه‌ای ثبت‌نام کردم و به آنها گفتم. درباره این موضوع که دوستانم کاملا قابل اعتماد هستند صحبت کردم ولی پدر و مادرم به من گفتند که این موضوع درباره‌ی اعتماد به دوستانم یا به من نیست. گفتند: «اگر در این بین دردسری درست شود تو اولین نفری هستم که متهم می‌شوی». آنها حتی استراتژی هم برایم تعیین کرده بودند که در لحظات سخت چه کنم: « سعی کن گریه کنی تا احساسات انسانی از خود نشان دهی. بحث نکن، هیچ‌گاه به آنها نگو که اشتباه می‌کنند».

دوستم چون سفیدپوست بود حتی عذرخواهی نکرد ولی من نزدیک بود دست‌گیر شوم

روزی مادر و پدرم اجازه دادند تا من با یکی از دوستان سفیدپوستم به خرید بروم. مادر دوستم، ما را تا مرکز خرید رساند. حتی خاطرم هست که دوستم ۱۵۰ دلار برای خرید داشت و مادرم تنها ۱۵ دلار برای خرید نهار به من داده بود. وقتی رفتیم خرید متوجه شدم که دوستم زیورآلاتی را دزدید و در کیف خود گذاشت. بعدش دوستم به من گفت که چقدر راحت می‌توانم من هم وسایلی را که می‌خواهم بدزدم. از شنیدن این حرف احساس ناامیدی کردم و نمی‌فهمیدم وقتی او می‌تواند چیزهایی را که می‌خواهد بخرد چرا می‌دزدد. به هرحال بدون اینکه کسی این موضوع را بفهمد از آن فروشگاه بیرون آمدیم، احساس سنگینی روی شانه‌هایم می‌کردم.

بعد از آن به عینک فروشی رفتیم و دیدم که دوستم ۳ عینک دزدید، او مانند من ترس نداشت؛ بلکه هیجان داشت برای دزدی. از آن فروشگاه هم بیرون آمدیم و به رستوران رفتیم. ناگهان فروشنده‌ی عینک فریادزنان به طرفمان دوید و گفت: «تو از من دزدی کردی» من به خاطر دوستم خیلی ترسیدم چون از خودم مطمئن بودم کار اشتباهی نکردم؛ ولی متوجه شدم که فروشنده به من اشاره می‌کند و می‌گوید: «تو از من دزدی کردی». وقت آن بود که از استراتژی مادر و پدرم استفاده کنم: «سعی کن گریه کنی تا احساسات انسانی از خود نشان دهی. بحث نکن، هیچ‌گاه به آنها نگو که اشتباه می‌کنند».

در آن موقعیت نیازی به گریه کردن نبود اشک‌های من ناخوداگاه پایین می‌آمدند وقتی همه در آنجا به من خیره شده بودند و پلیس حفاظت مزکر خرید من را گشت تا عینک‌های گم شده را پیدا کند. دوستم کلمه‌ای حرف نزد و هیچ‌کسی انگار متوجه حضور او نبود. پلیس به من گفت اگر اجناس سرقتی را پس ندهم من را دستگیر می‌کند و باز هم دوستم هیچ چیزی نگفت. از میان جمعیت زنی به پلیس گفت: «باید دوست او را هم بگردید» و وقتی عینک‌ها و دیگر وسایل سرقت‌ شده را در کیف او پیدا کردند، او را دستگیر نکردند. فقط با یک تذکر او را به بیرون مرکز فروش فرستادند بدون اینکه کسی را همراهش بفرستند. او از کسی عذرخواهی نکرد حتی از من هم عذرخواهی نکرد. احمقانه این قسمت بود که ما هنوز با هم دوست بودیم و در این‌باره چیزی به پدر و مادرمان نگفتیم که نکند ما را از خرید با دوستانمان منع کنند.

در این باره بخوانید:

کتاب نفرتی که تو می‌خوانی؛ درباره‌ی تبعیض‌نژادی

ایگنیشس متنفر از اتحادیه‌ی ابلهان

دولت با قوانین نژادگرایانه خود، ما را ناامید کرده است

در واقع برای جرمی که مرتکب نشده بودم پلیس من را جستوجو کرد، تحقیر شدم و نزدیک بود دستگیر شوم. تنها به این دلیل که من سیاه‌پوستم امکان دزد بودنم است ولی دوستم با رنگ پوست‌ سفید این امکان برایش وجود ندارد. تظاهرات سراسری در خیابان‌های آمریکا، که امروزه شاهد آن هستیم تنها به علت کشتارهای ناعادلانه سیاهپوستان است. حتی با وجود این امکان که ممکن است به کرونا مبتلا شویم، این اعتراض را بر خودمان ضروری می‌دانیم؛ زیرا دولت با قوانین نژادگرایانه خود، ما را ناامید کرده است. ما تنها به علت رنگ پوستی که داریم در زندگی در معرض بسیاری از رویدادهای خطرناک هستیم. من در قالب یک مادر، نمی‌خواهم فرزندم به علت رنگ پوستی که من به او داده‌ام متحمل این شرایط سخت شود، این موضوعی است که معترضین خواستار آن هستند.

منبع: آتلانتیک

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا