کارگری

بازنشستگی در ایران، حسی آمیخته از شرم و ناکامی/ یک آتش‌نشان بازنشسته: کار خدماتی می‌کنم و شب‌ها در پارک می‌خوابم

به گزارش خبرنگار کا 118، موافقان افزایش سن بازنشستگی، ایران را با کشورهای اروپایی مانند فرانسه مقایسه می‌کنند. تقریبا همان زمان که در فرانسه تظاهراتِ بزرگی در اعتراض به تصمیم دولت مکرون برای افزایش سن بازنشستگی برگزار شد، در ایران نیز بحث‌های رسانه‌ای موافقان و مخالفانِ اجرای این سیاست، به اوج رسیده بود. آنچه در فرانسه اتفاق می‌افتاد، دستاویزی برای موافقان داخلی بود. آن‌ها می‌گفتند وقتی یک کشور اروپایی برای رفع ناترازی صندوق‌ها و جلوگیری از بحران، به سراغ افزایش سن بازنشستگی می‌رود، چرا ما چنین سیاستی را اجرا نکنیم؟ مخالفان اما از تفاوتِ کیفیت رفاه و زندگی در ایران و فرانسه می‌گفتند و تأکید داشتند که وضعیت نیروی کار شاغل و بازنشسته‌ی ایرانی قابل مقایسه با نیروی کارِ کشوری مانند فرانسه نیست. 

مخالفت با افزایش سن بازنشستگی را البته نباید تنها از منظرِ مقایسه‌ی وضعیت نیروی کار در کشورهای مختلف نگاه کرد. چنین سیاستی در راستای همان سیاستِ همیشگیِ بهره‌کشی از جان نیروی کار برای حل مقطعیِ بحران‌هاست. نگاهی کاملا سرمایه‌دارانه که قصد دارد بحران‌ها را با تحمیلِ هزینه‌ی سنگین بر نیروی کار رفع و رجوع کند. با این حال، تفاوتِ بسیارِ وضعیتِ نیروی کار در ایران و کشوری مانند فرانسه، واضح‌ترین دلیل برای زیر سوال بردنِ اجرای چنین سیاست‌هایی در کشوری مانند ایران است. سیاستی که با وجود مخالفت‌های بسیار به مرحله‌ی ابلاغ رسید. 

بازنشستگی: دوره‌ای که قرار بود دوران فراغت از کار باشد

اوضاع بازنشستگان در ایران وخیم است. برای این جمله‌ی کوتاه می‌توان ساعت‌ها از زندگیِ تلخ‌شان نوشت. نیروی کار در ایران بعد از رسیدن به سنِ بازنشستگی – دوره‌ای که قرار است دورانِ فراغت از کار باشد – مجبورند به سراغ کار دیگر بروند تا با دریافتِ مجموع مستمری و حقوقِ آن کار دوم، مخارج روزمره‌ی خود را تأمین کنند. بسیاری از آن‌ها با آغاز دوره بازنشستگی، دوره‌ی سخت‌تری را آغاز می‌کنند؛ کار در دوره‌ی پیری در کنارِ مشکلاتِ معیشتیِ سنگین و هزینه‌هایی مانند درمان که با بالا رفتنِ سن بیشتر می‌شود، هم فشارِ جانی و هم روانیِ سنگینی به آن‌ها تحمیل می‌کند. 

برای آنکه بدانیم دوران بازنشستگی در ایران چگونه است، بخشی از زندگی یک نیروی کارِ تازه بازنشسته شده را مرور می‌کنیم. او را می‌توان نماینده یک وضعیتِ مسلط در بین بخش زیادی از بازنشستگان دانست. شرح زندگیِ او در همین دوره‌ی کوتاهی که از زمان بازنشستگی‌اش گذشته می‌تواند وخامتِ اوضاع نیروی کار در ایران را به خوبی نشان دهد. 

شرم از دوره‌ی بازنشستگی: کار خدماتی و خوابیدن در پارک‌ها 

در آخرین ساعاتِ یک روز کاری با ما تماس می‌گیرد؛ نامش را می‌گوید و خود را این‌گونه معرفی می‌کند: «بازنشسته آتش‌نشانی هستم. فرزندِ شهید، با حقوق ۸ میلیون و ۱۵۰هزار تومان…» مستأصل است و یک جمله را دائم تکرار می‌کند: «خانم! نام من را یادتان بماند، دیگر توانِ ادامه‌ی این زندگی را ندارم…». آرام که می‌شود، وضعیتِ زندگی‌اش را برایم شرح می‌دهد. از ۹ ماهی که از زمان بازنشستگی‌اش گذشته و از آوارگیِ دورانی که قرار بود برایش دورانِ فراغت از کار باشد می‌گوید و آرام گریه می‌کند! 

از نام و محل زندگی‌اش چیزی نمی‌گوییم. پسر جوانی دارد و دلش نمی‌خواد مشخصاتِ هویتی‌اش فاش شود. ۳۰ سال به عنوان نیروی عملیاتی آتش‌نشانی کار کرده و آنطور که خودش می‌گوید فکر نمی‌کرده روزی از شرحِ وضعیتِ زندگیِ خود خجالت بکشد. یک بیمه شده‌ی صندوق کشوری که حالا در دوران بازنشستگی کار خدماتی می‌کند و برخی شبهایش را در پارک‌ها روز می‌کند. 

نتیجه‌ی ۳۰ سال کار: مستمریِ ۸ میلیون و ۱۵۰ هزار تومانی 

مردادماه سال ۱۴۰۳ با مستمریِ ۸ میلیون و ۱۵۰هزار تومان رسما بازنشسته صندوق کشوری شد. بعد از ۳۰ سال کار حالا مستمری‌اش حتی کفاف هزینه‌های روزمره را هم نمی‌دهد. چند ماهی است که برای کار به تهران آمده و چون نتوانسته کاری در شأن پیدا کند، مجبور به انجام کارهای موقتِ خدماتی شده است. صدایش می‌لرزد و می‌گوید: «منِ نیروی عملیاتیِ آتش‌نشان، بعد از ۳۰ سال کار، در دوره‌ی بازنشستگی باید خانه تمیز کنم و در پارک‌ها بخوابم. چرا؟ چون با مستمریِ ۸ میلیون تومانی حتی نمی‌توانم هزینه‌های خورد و خوراک خانواده‌ام را تأمین کنم. تهران آمدم تا کار پیدا کنم اما هر جا می‌روم می‌گویند نیروی سن بالا جذب نمی‌کنیم.» 

اینجا در تهران گاهی در خانه‌ی دوست و آشنا می‌ماند و گاهی هم که زمانِ حضورش در تهران بیشتر از حد می‌شود، شب را در پارک‌های اطراف محلِ کارِ موقتش سپری می‌کند. می‌گوید: «خانم حتما بنویسید فرزند شهیدم. بنویسید بچه که بودم، پدرم را ندیدم و حالا هم که به سن میانسالی رسیدم، فرزندم نمی‌تواند من را ببیند. از مسئولان بپرسید بعد از ۳۰ سال کار، سهم زن و بچه‌ام نباید در ماه یک کیلو گوشت و مرغ باشد؟ ما که خیلی چیزها را از زندگی‌مان حذف کردیم، نان و خوراکِ زن و بچه را حذف کنیم؟!» 

آخرین پیامک فیش حقوقش را برایم می‌فرستد: ۱۹ و ۴۱ دقیقه‌ی روز شنبه ۳۰ فروردین ماه، حقوق فرودین بدون افزایش ۲۰ درصدی به مبلغ ۸میلیون و ۱۰۳ هزار تومان واریز شده است. پیامکِ دیگر، مربوط به ساعت ۲۱ و ۴۰دقیقه‌ی همان روز است؛ همین مبلغ از حسابش کم شده. می‌گوید عین این مبلغ را به حساب همسرم واریز کردم که در نهایت به حساب سوپرمارکت محل می‌رود. 

۸ میلیون و ۱۵۰هزار تومان با افزایشِ ۲۰درصدیِ سال جدید چیزی کمتر از ۱۰ میلیون تومان می‌شود. یعنی آتش‌نشان بازنشسته‌ی ما برای سالِ جدید رقمی کمتر از ۱۰ میلیون تومان می‌گیرد. این در حالی است که بسیاری از فعالان کارگری سبد معیشت یک زندگیِ حداقلی را بالای ۳۰ میلیون تومان تخمین زده‌اند. کمیته‌ی مزد شورایعالی کار نیز سبد معیشتِ حداقلی را با حذفِ بسیاری از آیتم‌های مهم، حدود ۲۳ میلیون و ۵۰۰هزار تومان تعیین کرده است. 

فعلا مشمول حال شما نمی‌شود: نه وام و نه همسان‌سازی

در چنین شرایطی حقوق بسیاری از بازنشستگان حداقل‌بگیر و حتی سایر سطوح مزدی، کفاف حداقلی‎ترین هزینه‌های زندگی را نمی‌دهد. چرخِ زندگیِ آن‌ها حتی با وام و کارِ دوران بازنشستگی باز هم درست نمی‌چرخد. اما نه پیدا کردن کار در دوره پیری و میانسالی آسان است و نه گرفتنِ وام. آتش‌نشان بازنشسته ما می‌گوید: «برای وام ضروری بازنشسته‌ها درخواست دادم تا به زخم زندگی بزنم که تا پیدا کردنِ کار مناسب کمک‌خرجم باشد، اما گفتند شما تازه بازنشست شدید و فعلا مشمول دریافتِ این وام نمی‌شوید. حتی همسان‌سازی هم مشمول حقوق ما نشد و گفتند برای تازه‌بازنشست‌شده‌ها اعمال نمی‌شود.»

 بازنشستگی در ایران، حسی آمیخته از شرم و ناکامی 

۹ ماه زندگیِ بازنشستگی برای او، سخت‌تر از ۳۰ سال کارِ آتش‌نشانی بوده و دوره‌ی  بازنشستگی‌اش تا الان، با حسی آمیخته از شرم و ناکامی همراه بوده است…..

وضعیت زندگیِ بازنشسته‌ی گزارشِ ما، نمونه‌ی رایجی از وضعیتِ زندگیِ بازنشستگان در ایران است. دوره‌ای که قرار بود دورانِ فراغت و آرامش باشد، به دوره‌ی سرتاسر تنش‌های مادی و روحی تبدیل شده است. آن‌ها که بازنشستگان ایران را با بازنشستگان کشورهای اروپایی مانند فرانسه مقایسه می‌کنند، تصویری از این زندگی پُر تنشِ دوران میانسالی و پیری ندارند. آن‌ها که با حقوق‌های نجومیِ پستهای مدیریتی‌شان بارِ زندگی حال و آینده‌ی خود و فرزندانشان را در چشم به هم زدنی بسته‌اند، در نسخه‌هایی که برای حل مسائل می‌پیچند، کوچکترین توجهی به اوضاع و احوال ناجور نیروی کار کشور – که به لطف همین سیاست‌ها به قشر ضعیف جامعه تبدیل شده‌اند – ندارند.

گزارش: زهرا معرفت

انتهای پیام/

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا