فرهنگ و هنر

سه نفر بودند؛ سلمان هراتی، سیدحسن حسینی و قیصر

به گزارش خبرنگار فرهنگی کا 118، آنها سه نفر بودند؛ سلمان هراتی، سیدحسن حسینی و قیصر. یک به یک مظلوم که مظلومانه زیستند، مظلومانه سرودند و مظلومانه رفتند.

۱. در روزگار دانش‌آموزی، در مسابقات ادبی و هنری، قیصر در رشته دیگری غیر از شعر شرکت می‌کرده تا هم‌کلاسی‌اش، شانس برنده شدن در این رشته را در شهر و استانشان داشته باشد و بتواند در اردوی کشوری که در رامسر برگزار می‌شد، حضور داشته باشد. و گرنه اگر قیصر در رشته شعر شرکت می‌کرد، آن دوستش هرگز به اردو راه نمی‌یافت. دل قیصر پیش دوست یتیمش بود.

۲. یکی از دوستان قیصر می‌گوید: ‌من گریه قیصر و حتی بغضش را ندیده بودم و او خیلی ابا داشت که کسی او را در چنین حالتی ببیند. ما روال‌مان این‌گونه بود که او شعرهایش را برای من می‌خواند تا مثلا من اشکالش را بگیرم و من هم قصه‌هایم را می‌خواندم تا او درباره‌اش نظر بدهد. یک بار او منظومه ظهر روز دهم را که درباره حضرت قاسم (ع) است و تازه سروده بود و را برای من ‌خواند. تا رسید به این عبارت که: او با شمشیرش گویی زمین کربلا را شخم می‌زد، ناگهان بغضش ترکید و شروع کرد به گریستن و چون دید برای اولین‌بار گریه‌اش را دیده‌ام، خندید و با تکیه‌کلام همیشگی‌اش، گفت: الکی بود. چون نمی‌خواست من را ناراحت کند.

۳. دوست دیگرش می‌گوید: آخرین پنجشنبه‌ای که در دفتر خانه شاعران بودیم، از حالش پرسیدم. گفت: هیچ خوب نیستم. او معمولا از نگرانی ما نگران می‌شد؛ برای همین دیگر ادامه نداد. در همین موقع تلفن زنگ زد، من به سرعت خودم را به تلفن رساندم تا کسی مزاحم او نشود. فردی از شهرستان بود که می‌خواست معنی بیتی از حافظ را از قیصر بپرسد. از آنجا که حال قیصر خوب نبود، سعی کردم خودم پاسخی در حد توانم به آن تلفن بدهم. قیصر پرسید چه کسی است و چه کار دارد؟ وقتی فهمید موضوع چیست، حدود بیست دقیقه وقتش را گذاشت و از کتاب‌هایی که در کتابخانه کوچک ما بود مطالعه کرد تا پاسخ تلفن یک شهرستانی ناشناس را بدهد و من به این فکر می‌کردم که او مهربانی محض است. او می‌خواست هر چه دارد و ندارد را سخاوتمندانه به دیگران ببخشد.

۴. یکی از هنرمندان مشغول کشیدن طرحی بود که در آن بال سیمرغی با رنگ آبی و در کنار آن لاله‌ای به زیبایی تمام با رنگ قرمز نقاشی می‌شد. او پس از تکمیل نقاشی‌اش، رو به قیصر کرد و گفت: آیا می‌شود برای این تصویر شعری بسرایید؟ آخر این طرح، یکی از آن دوبیتی‌های زیبای شما را می‌طلبد. قیصر با همان تواضع و ادب همیشگی و با اندکی شوخی گفت: شعر و مطلب، شیر آب نیست که هر موقع دلت خواست، باز کنی و روان شود. باید جرقه‌ای در ذهن زده شود و اصولا راز ماندگاری شعر در همین مساله نهفته است که تا لطف و مدد الهی و الهامی صورت نگیرد، شعر ماندگاری نیز آفریده نخواهد شد.

نقاش، طرح خود را روی میز گذاشت و هر یک به کاری مشغول بودیم که ناگهان باد، کاغذ نقاشی‌شده را بر زمین انداخت. در همان لحظه، یکی از بچه‌ها که در حال گذر بود، متوجه نشد و پایش بر روی نقاشی رفت. نقش کفش و شیارهای پر از خاک، روی لاله و بال سیمرغ نقش بست. صاحب اثر، آن را برداشت و رو به قیصر، با ناراحتی گفت: اگر شما برای این اثر ارزش قائل بودید، این‌گونه نمی‌شد.

قیصر هم که از این حادثه ناراحت شده بود، مکثی کرد و همان‌جا این دوبیتی معروف خود را فی‌البداهه بر زبان جاری ساخت که:

مبادا خویشتن را واگذاریم

امام خویش را تنها گذاریم

ز خون هر شهیدی لاله‌ای رست

مبادا روی لاله پا گذاریم

۵. چند ماه پس از درگذشت قیصر، آرامگاهش، به شکل عجیبی، متروکه و غریبانه می‌نمود. علیرضا قزوه که این وضع غریبانه را در کنار اهمال مسئولانی که به دلایل مالی نتوانسته بودند مزاری درخور شان قیصر ترتیب دهند، می‌بیند، گفت: بگذارید سنگ قبر را شاعران اصفهان بدهند. دوستان شاعر مشهدی آن را تبرک کنند. خط را صداقت جباری یا حمید عجمی بنویسد که از بزرگانند و از دوستان قیصر، و متن را شفیعی کدکنی و حکاکی‌اش را استاد رضا نامی که سنگ قبر امام رضا را او حکاکی کرده و سنگ قبر رودکی را هم او. به دکتر منوری گفته‌ام. به بیابانکی و سهیل هم گفتم و به شما هم می گویم. پولش چیزی نمی‌شود. سنگ متبرک شده از طوس که برسد، حتی مامون هم مخالفت نمی‌کند.

تکمله: قیصر مظلومانه زیست و مظلومانه رفت. مظلومانه‌تر آن‌که، او ۱۵ سال پس از رفتن ناگهانی‌اش، همچنان مظلوم است. دیروز خبر رسید: کتاب سال قیصر امین‌پور به دلیل مشکلات مالی برگزار نمی‌شود.

جایی که قرار بود به محلی برای تشویق شاعران جوان اختصاص داشته باشد، حالا تعطیل شده. در این ۵ طرح از زندگی قیصر که آورده شد، هم مظلومیت او چشیده شد و هم توجه بالایی که به نسل جوان شاعر داشت.

از وزارت محترم ارشاد تقاضامندیم با مسئولیت‌پذیری خود، زمینه‌های برگزاری این جایزه را فراهم آورده تا روح قیصر با آن حساسیت و وسواسی که در مسیر تربیت نسل جوان شاعر داشت، امروز از شنیدن خبر برگزاری این رویداد در آرامش باشد.

یادمان نرود، قیصر مظلوم بود.

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا